امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

تاتي تاتي كردن

  سلام امير حسين جونم اميدوارم سالم و سلامت باشي و زرق و برق زندگي قدرداني از  محبتهاي پدر مادر را از يادت نبرد. يك سال و شش روز از تولدت ميگذره .جند ماه قبل كه روي پاهات مي ايستادي و هر تكيه گاهي رو به جهت بلند شدن ميگرفتي ،الان ديگه در مسير تجربه جديد قرار گرفتي به نام، راه رفتن.     ادامه مطلب...  راه رفتن امير حسين اولين آرزوي كوچكش بود كه در پي آن قادر بود به هرچي دمه دستش قرار داشت  به راحتي و بدون مزاحمت دسترسي پيدا كنه.قبلا چهار دست و پا اين كار رو تجربه كرد ولي چيزهايي كه در بلندي  باشه  از دسترس  خارج و تنها با يه حسرت در دلش از خواسته اش گذر ميك...
16 اسفند 1390

مريضي امير حسين

سلام پسرم .امير حسين جونم. خاطرات تاريخ 30/10/90 ا ميد وارم هميشه سالم و سلامت باشي.چند روز پيش متو جه شديم حالت كمي ناخوشه .اين البته اقتضاي سنت باعث شده  گاهي خوش  و گاهي ناخوش بودنت رو به دندون در آوردنت نسبت بديم ...       ...در حالي كه اين علتش نبود .شيفت كاري من بود . حدود ساعت 22:00 به مادرت زنگ زدم كه گفت ببرديمت  بيمارستان امام علي .تب و حالت تهوع باعث شد سرم بزنن.  .حالم بد جوري گرفت .چون نميتونستم كاري بكنم و تمام مسئوليت به گردن مامانت بود اين منو بيشتر رنج ميداد .خلاصه فرداش مستقيم رفتم خونه مامان جون شهين .تو اونجا بودي .وقتي ديدمت اشك از چشمام بيرون زد .دلم نمي خواس...
16 اسفند 1390

اولین جشن تولد

سلام امیر حسین جونم     امروز روز تولدته خیلی روز قشنگیه .یادم میاد پارسال این موقع غرق در شادی بودیم .زیبا ترین لحظه اون لحظه ای بود که تورو در کنار مادرت در حال خوردن شیر دیدم واقعا شور  و شعف زیادی سراسر وجودم رو فرا گرفت...   ادامه مطلب...   ...روز تولدت منو مادرت سره كار بوديم .به همين دليل تصميم گرفتيم جشن تولدت رو فرداش  برگزار كنيم .تداركات براي جشن رو كه شامل خريد ميوه ،كيك تولد،بادكنك،...رو چند روز قبل انجام داديم .مهمانهارو كه حدود 30 نفر بودن  از قبل دعوت كرديم  و همه چيز آماده براي يك جشن تولد نسبتا ساده مهياشد.دايجون مهدي و زنداييت هم زحمت كشيدن از تهرا...
16 اسفند 1390

مرحله ابتدايي

سلام پسرم اميرحسين جونم اميدوارم هميشه شاد و سلامت باشي.اصولا براي پسرها چندين مرحله تا قبل خدمت سربازي وجود داره كه اولش مراسم ختنه كردن و آغاز تغيير در روند رو به رشد براي نوزادان پسر محسوب ميشه. مامانت و من شب برديمت بيمارستان هفده شهريور براي ختنه كردن.بعد نيم ساعت كار تموم شد برديميت خونه  كه تموم خانواده شام اونجا بودن البته تو به خاطره بيحسي زياد درد رو احساس نمي كردي ولي بعد گذشت دوساعت شروع كردي به گريه .انچنان گريه ميكردي كه دهنت كاملا باز ميشد خيلي گريه ميكردي.هرچي مادرت سعي در ساكت كردن بود ولي انگار تو اصلا متوجه نبودي .بعد شام همه رفتن  ، من و مامانت با مادرجون شهين خونه مونديم تا صبح صداي گريه هات رو ميشني...
6 اسفند 1390
1